شورای عالی انقلاب فرهنگی یکی از نهادهای حکومتی ایران است که پس از انقلاب با فرمان آیتالله خمینی تشکیل شد. گسترش نفوذ فرهنگ اسلامی در شئون جامعه و تقویت انقلاب فرهنگی و اعتلای فرهنگ عمومی و تزکیه محیطهای علمی و فرهنگی از افکار مادی و نفی مظاهر و آثار غربزدگی از جمله اهداف این شورا است.
روحالله خمینی در جمع اعضای ستاد انقلاب فرهنگی دستور میدهد برای بازگشایی دانشگاهها، ستاد انقلاب فرهنگی سابقهی تک تک افراد را بازبینی کند و از اعضای ستاد میخواهد که «سازمانی» درست کنند که فعالیتهای کلیه اساتید و دانشجویان را زیر نظر داشته باشد. او وظایف آنها را چنین برشمرد:
«الان که شما بخواهید دانشگاه را برای پذیرفتن معلم ، پذیرفتن شاگرد، مهیا کنید، یک عده زیادی چهره هایشان را از آنی که هستند بر می گردانند به یک چهره های اسلامی ، و خودشان را در دانشگاه به عنوان معلم ، به عنوان - مثلا - شاگرد، جا می زنند. این را باید یک فکری برایش بکنید. همه مسلمانند و همه متقی ، همه با این نهضت اسلامی موافق، لکن سوابقشان را باید الان ملاحظه کرد؛ یعنی، بنابراین باشد که یک گروههایی [باشند] برای رسیدگی به سوابق معلمها، به سوابق اینهایی که می خواهند مثلا وارد بشوند، تا دوباره این مرکز تجمع افرادی [نشود] که آنجا بیایند و قضیه تحصیل نباشد و قضیه جهات سیاسی باشد و اینطور چیزها. ...
از اولی که بناست دانشگاه باز بشود و بناست معلم پذیرفته بشود، مهم این است این معلم [هایی ] که الان می آیند و اظهار چه می کنند و شهادت می دهند و می گویند ما مسلمان و چه و چه هستیم ، به این اکتفا نشود؛ سوابق این دیده بشود که این چطور آدمی بوده است ؛ چکاره بوده است ؛ در دانشگاه که بوده چه می کرده ، چه درس می داده ؛ چه جور برخورد می کرده با جوانها و چه توطئه ها داشته یا نداشته . این مسائل خیلی باید بررسی بشود که دانشگاه وقتی باز می شود، یک دانشگاهی باشد که حالا صد در صد نشد، [طوری ] باشد که اشخاصش اشخاص صحیح باشند و بعد هم که باز می شود، یک بازرسیهایی لازم است به اینکه در همه جا حاضر باشند؛ برای اینکه معلمین با دانشجوها چه جور برخورد دارند و غیر برنامه درسی شان چه حرفها آنجا هست ؛ چه چیزها آنجا مطرح می کنند. اگر دیدند چیزهایی انحرافی است ، اطلاع بدهند. و یک سازمانی باشد برای اینکه اگر هر یک از معلمین یک همچو کاری بخواهند بکنند،[بررسی ] بشود. اگر - مثلا - گروهها بخواهند در دانشگاه باز این بساط را درست کنند، حاضر باشند یک اشخاصی برای اینکه مانع از این امور بشوند.»
خمینی در حکم خود به اعضای منتخب ستاد انقلاب فرهنگی به صراحت مسئولیت انتخاب اساتید را به عهدهی این ستاد گذاشته و گفت :
«از بین اساتید مسلمان و کارکنان متعهد و دانشجویان متعهد با ایمان و دیگر قشرهای تحصیلکرده ، متعهد و مومن به جمهوری اسلامی دعوت نمایند تا شورایی تشکیل دهند و برای برنامه ریزی رشته های مختلف و خطمشی فرهنگی آینده دانشگاهها، بر اساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آماده سازی اساتید شایسته متعهد و آگاه و دیگر امور مربوط به انقلاب آموزشی اسلامی اقدام نمایند.»
خمینی همچنین در پیام نوروزی خود، در فروردین ۵۹ بر تصفیه دانشگاهها تأکید کرده و گفت:
«باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید. تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و یا غرباند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی.»
اهداف این شورا عبارتاند از:
گسترش و نفوذ فرهنگ اسلامی در شئون جامعه و تقویت انقلاب فرهنگی و اعتلای فرهنگ عمومی
تزکیه محیطهای علمی و فرهنگی از افکار مادی و نفی مظاهر و آثار غربزدگی از فضای فرهنگی جامعه
تحول دانشگاهها، مدارس و مراکز فرهنگی و هنری براساس فرهنگ صحیح اسلامی، گسترش و تقویت هر چه بیشتر آنها برای تربیت متخصصان متعهد، اسلامشناسان متخصص، مغزهای متفکر و وطنخواه، نیروهای فعال و ماهر، استادان، مربیان و معلمان معتقد به اسلام و استقلال کشور
تعمیم سواد، تقویت و بسط روح تفکر و علمآموزی و تحقیق و استفاده از دستاوردها و تجارب مفید دانش بشری برای نیل به استقلال علمی و فرهنگی
حفظ و احیا و معرفی آثار و مآثر اسلامی و ملی
نشر افکار و آثار فرهنگی انقلاب اسلامی، ایجاد و تحکیم روابط فرهنگی با کشورهای دیگر به ویژه با ملل اسلامی
همچنین وظایفی را که بر عهده شورای عالی انقلاب فرهنگی گذاشته شده است، میتوان در سه حوزه سیاستگذاری، تدوین ضوابط و نظارت تقسیمبندی نمود. تهیه و تدوین سیاستها و طرحهای راهبردی کشور در زمینههای مختلف فرهنگی از جمله در حوزههای زنان، تبلیغات، اطلاعرسانی، چاپ و نشر، بیسوادی، دانشگاهها، برقراری روابط علمی و پژوهشی و فرهنگی با سایر کشورها، همکاری حوزه و دانشگاه، فعالیتهای دینی و معنوی، تهاجم فرهنگی و سایر حوزههای فرهنگی مربوطه از جمله وظایف سیاستگذاری این شورا محسوب میشود. همچنین تعیین ضوابط تأسیس مراکز علمی و آموزشی و نیز ضوابط گزینش مدیران و استادان و دانشجویان از جمله وظایف این شورا میباشد. بررسی و تحلیل شرایط فرهنگی ایران و جهان، بررسی الگوهای توسعه و پیامدهای فرهنگی آن، بررسی وضع فرهنگ و آموزش کشور و نیز نظارت بر اجرای مصوبات شورا از جمله وظایف نظارتی شورای عالی انقلاب فرهنگی میباشد.
اعضای این شورا به دو دسته اعضای حقیقی و حقوقی تقسیم میشوند:
رئیس جمهوری - محمود احمدی نژاد (رئیس شورا)
رئیس قوه قضائیه - سید محمود هاشمی شاهرودی
رئیس مجلس شورای اسلامی - علی لاریجانی (عضو حقیقی نیز میباشد.)
رئیس سازمان صدا و سیما - سید عزت الله ضرغامی
رئیس سازمان تبلیغات اسلامی - سید مهدی خاموشی
رئیس شورای فرهنگی و اجتماعی زنان - منیره نوبخت
رئیس دانشگاه آزاد اسلامی - عبدالله جاسبی
رئیس کمسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی - عباسعلی اختری
رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی - علی عباس پور تهرانی
رئیس کمسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی - امیدوار رضایی
وزیر علوم تحقیقات و فناوری - محمد مهدی زاهدی
وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی - کامران باقریلنکرانی
رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها - محمد محمدیان
رئیس جهاد دانشگاهی - حمید رضا طیبی
وزیر آموزش و پرورش - علیرضا علی احمدی
معاون برنامه ریزی و راهبردی ریاست جمهوری (سازمان مدیریت و برنامه ریزی سابق) - امیرمنصور برقعی
محمدرضا مخبر دزفولی (دبیر شورا)
غلامعلی حداد عادل
محمد علی کی نژاد
محسن قمی
احمد جنتی
علی لاریجانی
علی اکبر رشاد
احمد احمدی
علیرضا صدر حسینی
حسن حبیبی
علی اکبر ولایتی
ایرج فاضل
علی شریعتمداری
رضا داوری اردکانی
حسن رحیم پور ازغدی
مهدی گلشنی
عزیز سامنی
میر حسین موسوی
محمدرضا عارف
صادق واعظ زاده
منصور کبگانیان
حسین کچوئیان
محمود محمدی عراقی
پیشینه تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی به سال ۱۳۵۹ باز میگردد که سال آغازین انقلاب فرهنگی محسوب میشود.
در این سال، ستاد انقلاب فرهنگی با فرمان آیتالله خمینی تشکیل شد. این ستاد بعدها به شورای عالی انقلاب فرهنگی شد. هسته هفت نفری که برای تشکیل این ستاد معرفی شدند عبارت بودند از:
علی شریعتمداری
محمدجواد باهنر
مهدی ربانی املشی
حسن حبیبی
عبدالکریم سروش
شمس آل احمد
جلالالدین فارسی
تربیت استاد و گزینش افراد شایسته برای تدریس در دانشگاهها، گزینش دانشجو و اسلامی کردن جو دانشگاهها و تغییر برنامههای آموزشی دانشگاهها وظایفی بود که بر عهده این شورا قرار داشت. البته عبد الکریم سروش معتقد است که در گزینش اساتید دانشگاه ستاد انقلاب فرهنگی تنها نقش ناظر را داشته و در بسیاری از موارد در جریان اخراج اساتید نبودهاست. در مقابل، برخی از منتقدان چنین ادعایی را نمیپذیرند و معتقدند که این امر بر اساس آئیننامه مصوب ستاد انقلاب فرهنگی و توسط هیاتهایی زیر نظر ستاد انقلاب فرهنگی انجام شدهاست و فرد یا سازمان دیگری نمیتواند مسوول این اقدام باشد. عملکرد این ستاد در این دوران از جهت تاخیر در بازگشایی دانشگاهها همیشه مورد انتقاد بوده است و به عنوان نقطه ضعف آن یاد میشود.
در شهریور ۱۳۶۲ این ستاد با پیشنهاد آیت الله خامنهای و دستور آیت الله خمینی تکمیل شد و افراد دیگری نیز به آن اضافه شدند. اعضای این ستاد عبارت بودند از:
سید محمد خاتمی از تاریخ ۱۳۶۲/۶/۸ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
غلامحسین رحیمی شعرباف از تاریخ ۱۳۶۲/۶/۸ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
ایرج فاضل اوایل شهریور ۶۳ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
میرحسین موسوی خامنهای (نخست وزیر وقت) از تاریخ ۱۳۶۲/۶/۸ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
محمد علی نجفی از تاریخ ۱۳۶۲/۶/۸ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
صادق واعظ زاده از تاریخ ۱۳۶۲/۶/۸ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
محمد رحمتی اواخر مهر ۶۳ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
حسن ابراهیم حبیبی از تاریخ ۱۳۱۳/۳/۲۳۵۹ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
محمد جواد باهنر از تاریخ ۱۳۶۲/۶/۸ تا زمان کشته شدن در ۸ شهریور ۱۳۶۰
احمد احمدی : از تاریخ ۱۳۶۰/۱۱/۲ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
محمد مهدی ربانی املشی از تاریخ ۱۳۵۹/۳/۲۳ تا ۱۳۶۲/۶/۸
شمس الدین سادات آل احمد از تاریخ ۱۳۵۹/۳/۲۳ تا ۱۳۶۲/۶/۸
عبد الکریم سروش از تاریخ ۱۳۶۲/۶/۸ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
علی شریعتمداری از تاریخ ۱۳۶۲/۶/۸ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
جلال الدین فارس از تاریخ ۱۳۵۹/۳/۲۳ تا ۱۳۶۲/۶/۸
محمد رضا مهدوی کنی از تاریخ ۱۳۶۲/۶/۸ تا ۱۳۶۳/۹/۱۹
آیت الله خمینی در ۱۹ آذر ۱۳۶۳ بر ستاد انقلاب فرهنگی ترمیم عمدهای انجام داد و با ترکیب متفاوت ستادانقلاب فرهنگی به شورای عالی انقلاب فرهنگی تبدیل شد.
در سال ۱۳۶۱ در پی ناهمانگیهایی که در اثر تداخل وظایف ستاد انقلاب فرهنگی و وزارت فرهنگ و آموزش عالی پیش میآمد، طرحی از سوی وزیر وقت تقدیم هیات دولت شد که پس از تصویب در دولت، بهصورت لایحه با قید یک فوریت تقدیم مجلس شد.اما تأسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی عملا به ۱۹ آذر ۱۳۶۳ باز میگردد. آیتالله خمینی در این روز، طی پیامی فرمان تأسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی را صادر نمود. در بخشی از این پیام چنین آمده است:
خروج از فرهنگ بدآموز غربی و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی، ملی و انقلاب فرهنگی در تمام زمینهها در سطح کشور آن چنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید زحمت کشید و با نفوذ عمیق ریشه دار غرب مبارزه کرد. اینک با تشکر از زحمات ستاد انقلاب فرهنگی برای هر چه بارورتر شدن انقلاب در سطح کشور، تقویت این نهاد را لازم دیدم بدین جهت علاوه بر کلیه افراد ستاد انقلاب فرهنگی و رؤسای محترم سه قوه، حجج اسلام آقای خامنه ای، آقای اردبیلی و آقای رفسنجانی و همچنین جناب حجه الاسلام آقای مهدوی کنی و آقایان سید کاظم اکرمی وزیر آموزش و پرورش و رضا داوری و نصرالله پورجوادی و محمدرضا هاشمی را به آنان اضافه نمودم
شورای انقلاب فرهنگی فعالیت خود را دراین دوران مانند قبل ادامه داد و اعضای خود را کمابیش با همان ترکیب قبلی حفظ نمود. در سال ۱۳۷۵ آیتالله خامنهای ترکیب جدیدی برای شورا انتخاب کرد. در سال ۱۳۸۶ پس از مواضع رئیس جمهور محمود احمدینژاد مبنی بر لزوم تصفیه دانشگاه از اساتید سکولار و پس از اتفاقاتی در دانشگاههای تهران و امیرکبیر، آیتالله خامنهای اعضای جدیدی را برای شورای انقلاب فرهنگی انتخاب کرد و بر پیگیری اهداف قبلی تاکید نمود.
سازمان تهیه و تدوین کتب علوم اسلامی و انسانی دانشگاهها (سمت)
سازمان مدارس غیرانتفاعی و مشارکتهای مردمی
جهاد دانشگاهی
مرکز نشر دانشگاهی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی جمهوری اسلامی ایران
فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران
فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران
فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
دفتر جذب نخبگان
شورای جذب خبرگان بدون مدرک دانشگاهی
هیئت مرکزی گزینش استاد
هیئت مرکزی گزینش دانشجو
کمیته مرکزی انضباطی دانشجویان
کمیته مطالعه و برنامهریزی آزمون ورودی دانشگاه
کمیته بررسی و ارزیابی دائمی وضع آموزش در کشور
سازمان دانشآموزی جمهوری اسلامی ایران
مرکز تألیف و ترجمه و نشر آثار هنری
هیات حمایت از کرسیهای نظریه پردازی
کمیسیون مشورتی شورای عالی انقلاب فرهنگی
هیأت نظارت و ارزیابی فرهنگی و علمی شورای عالی انقلاب فرهنگی
هیأت نظارت و بازرسی شورای عالی انقلاب فرهنگی
مرکز دریافت گزارش عملکرد دستگاههای مشمول اصل ۵۰ اصول سیاست فرهنگی کشور
شورای فرهنگ عمومی
شورای فرهنگی و اجتماعی زنان
شورای اسلامی شدن مراکز آموزشی
شورای معین شورای عالی انقلاب فرهنگی
شورای هنر
شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی
شورای عالی برنامه ریزی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
شورای عالی جوانان
شورای عالی اطلاع رسانی
شورای عالی آموزشهای علمی - کاربردی
شورای پژوهشهای علمی کشور
شورای عالی برنامه ریزی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
شورای هدایت استعدادهای درخشان
شورای تدوین کتابهای تعلیمات دینی مدارس
شورای تغییر بنیادی نظام آموزش و پرورش
شورای نظارت بر ساخت، طراحی، واردات و توزیع اسباب بازی کودکان
شورای هماهنگی تشکلهای دانش آموزی
شورای نظارت بر انتخاب، ساخت و نصب مجسمه و یادمان در میدانها و اماکن عمومی
عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی در طول سالهای مختلف موافقان و مخالفان زیادی داشته است.
یکی از مهمترین انتقاداتی که برخی از منتقدان مطرح کردهاند، وارد شدن شورای عالی انقلاب فرهنگی به حیطه قانونگذاری است. این منتقدان اعتقاد دارند که شان این شورا، یک شان کلاننگر و مشورتی است و میبایست سیاستگذاریهای کلان فرهنگی را در چارچوب مصالح ملی کشور انجام دهد؛ درحالی که این شورا به تصویب مقرراتی میپردازد که به اعتقاد منتقدان، خارج از چارچوب وظایف این شورا است.در این زمینه انتقادات مختلفی در مورد مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شده است که از آن جمله میتوان به مصوبه این شورا در مورد ضوابط استفاده از شبکههای اطلاعرسانی اینترنتی اشاره نمود.(محدودیت حداکثر نرخ انتقال اطلاعات تا 128kb/s برای کاربران خانگی) منتقدان معتقدند که این مصوبه محدودیتهایی را در مورد دسترسی کاربران به اینترنت فراهم میکند.
همچنین یکی دیگر از انتقادات مطرحشده از سوی منتقدان، تداخل وظایف این شورا با وزارت علوم، تحقیقات و فناوری میباشد. به اعتقاد برخی از کارشناسان، این تداخل (بهطور مثال در مورد انتخاب روسای دانشگاهها) مشکلاتی را در زمینه انجام امور اجرایی آموزش عالی در کشور ایجاد نموده است.
او در خانوادهاى کشاورز به دنیا آمد. پدرش حاج على کشاورز سادهاى بود که در کنار کار روزانهاش با کتاب و کتابخانه دمساز، و معلم اخلاق و مدرس قرآن بود. منتظرى از هفت سالگى آموختن را با ادبیات فارسى و سپس صرف و نحو عربى آغاز کرد، و در سن ۱۲ سالگى به حوزهٔ علمیهٔ اصفهان وارد شده و در سن ۱۹ سالگى اصفهان را برای ادامهٔ تحصیل ترک کرد و به قم آمد.
پس از رحلت آیتالله بروجردى (در سال ۱۳۴۰ خورشیدی) نظر بسیارى از بزرگان و اساتید حوزهٔ علمیه متوجه چند نفر از علما منجمله آیتالله گلپایگانی، آیتالله شریعتمداری، آیتالله مرعشی نجفی و آیتالله خمینی گردید. از جمله آیتالله منتظرى و آیتالله مطهری قائل به اعلمیت خمینی بوده و زعامت وی را به صلاح اسلام و مسلمین تشخیص دادند.
در عید نوروز سال ۱۳۴۵ به دنبال دستگیرى محمد منتظرى به دلیل پخش اعلامیه در حرم حضرت معصومه ساواک بی درنگ به سراغ آیتالله منتظرى رفته و مجدداً وی را بازداشت نمود و بالاخره اعتراض علما و روحانیون حوزهٔ علمیه موجب شد تا او پس از هفت ماه از زندان آزاد گردد.
آیتالله منتظرى چند ماه پس از آزادى از زندان جهت توسعهبخشى و تداوم جریان مبارزه ضرورتاً به طور مخفیانه براى زیارت عتبات در عراق و ملاقات با آیتالله خمینى راهى عراق شد، اما حکومت که از این سفر مطلع شده بود هنگام بازگشت از عراق او را در منطقهٔ مرزى دستگیر و روانهٔ زندان کرد، که پس از تحمل حدود پنج ماه زندان آزاد گردید.
رژیم در خارج از زندان نیز همیشه او را تحت نظر داشته و در زمان برگزارى جشنهاى تاجگذارى به عنوان راهکارى جدید تصمیم به تبعید وی به مسجد سلیمان گرفت، که این تبعید سه ماه به طول انجامید. پس از آن در مسجد سلیمان به منتظری ابلاغ کردند که نباید به قم برود، ولى او به قم مراجعت نمود و با وجود ممانعت شدید ساواک عدهٔ زیادى از علما، اساتید و طلاب حوزهٔ علمیه با او دیدار کردند؛ تا اینکه از ناحیهٔ ساواک او را به نجفآباد منتقل نموده و در آنجا تحت مراقبت شدید قرار دادند.
هنوز چند ماهى از پایان تبعید به مسجد سلیمان و انتقال به نجفآباد نگذشته بود که به دلیل ادامهٔ فعالیتهاى سیاسی آیتالله منتظرى - بویژه در خطبههاى نماز جمعه که او آن را در نجفآباد پایهگذارى کرده بود - ساواک مجددا او را دستگیر و پس از محاکمه به سه سال زندان و در دادگاه تجدید نظر به یک سال ونیم زندان محکوم کرد و به زندان قصر انتقال داد.
آیتالله منتظرى پس از سپرى کردن دوران محکومیت، در اردیبهشت ۱۳۴۹ آزاد و راهى قم گردید؛ ولى حکومت مایل به حضور او در میان طلاب و علماى حوزهٔ علمیهٔ قم نبود و دوباره وى را به زادگاه خود تبعید نمود. او در نجفآباد به فعالیتهاى خود ادامه داده و در ضمن ایراد خطبههاى نماز جمعه و سخنرانیهاى خود از حکومت شاهنشاهی انتقاد مىنمود. هجوم جمعیت در روزهاى جمعه از شهرهاى دور و نزدیک به نجفآباد به اندازهاى بود که این شهر به عنوان دومین پایگاه انقلاب بعد از قم درآمده بود و گزارش ساواک اصفهان در مورد آن چنین بود: «نماز جمعهٔ منتظرى یک پایگاه سیاسى براى مبارزه با رژیم است.» مدت تبعید به نجفآباد مجموعاً حدود سه سال به طول انجامید.
بار دیگر رژیم حضور منتظرى در زادگاه خود را تحمل نکرد و او را به سه سال تبعید در طبس محکوم نمود. حضور او در طبس باعث اجتماع مبارزین گردید. طبق گفتهٔ مقامات امنیتى شهر طبس، در طول اقامت منتظری علاوه بر مردم شهر، نزدیک به پنجاه هزار نفر از مردم شهرهاى دیگر ایران براى دیدار با او وارد طبس شدند؛ که همین رقم بزرگ دیدارکننده موجب نگرانی ساواک و انتقال او از طبس پس از گذشت یک سال گردید. از جمله اقدامات مهم منتظرى در طبس، نامهٔ سرگشاده به علما و مردم ایران در مورد اتحاد علیه «امپریالیسم و صهیونیسم» (آمریکا و اسرائیل) بود، که خشم رژیم را برانگیخت و طبق اسناد به جاى مانده از ساواک عدهٔ زیادى - از جمله رهبر کنونی جمهوری اسلامی آیتالله علی خامنهاى - به جرم توزیع این اعلامیه دستگیر و یا تحت تعقیب قرار گرفتند.
تسلیم ناپذیرى منتظری و پافشاری وی در فعالیتهای سیاسی چنان شد که در اواسط سال ۱۳۵۳ رژیم به تبعید مجدد وى تصمیم گرفت و او را از طبس به خلخال تبعید نمود. از آنجا که زبان مردم آن سامان آذربایجانى بود نفوذ منتظرى در آغاز سرعت چندانى نیافت، اما اختلاف زبان نیز منجر به سکوت و سکون وی نشد، و بالاخره یکى از امام جماعتهاى آن شهر مسجد خود را در اختیار او قرار داد. این مسجد نوساز که توسط هیأت امنا اداره مىشد، مکان مناسبى جهت بسط و گسترش اندیشههاى اسلامگرائی گردید. منتظری نماز در آن مسجد را آغاز کرد و همچون سایر تبعیدگاههاى خویش در بین نماز تفسیر قرآن مىگفت. به تدریج تعداد نمازگزاران بیشتر و فضاى مسجد براى تبلیغ نهضت اسلامى آمادهتر مىشد. مأموران رژیم از بىباکى غیرمنتظرهٔ تبعیدى به نگرانی افتاده و از راههاى مختلف در جهت تضعیف منتظرى کوشیدند و در نهایت پس از گذشت حدود چهار ماه او را به تبعیدگاه سقز منتقل نمودند.
در تبعیدگاه سقز - با وجود زمستانى بسیار سخت و حداقل امکانات شهرى - منتظرى آخرین دوران تبعید خویش را گذراند. با وجود دورى از شاگردان و دوستان و اختلاف با مردم بومى منطقه از نظر مذهب و زبان، ساواک از دیدار مردم با وی دچار نگرانى شده و از مرکز خواستار تصمیمگیرى در این زمینه شد؛ از طرف دیگر در ارتباط با برگزارى مراسم سالگرد پانزده خرداد در مدرسهٔ فیضیهٔ قم که دهها نفر از دوستان و شاگردان او دستگیر شده و ساواک به ارتباط دستگیرشدگان با منتظرى پى برده بود، تصمیم به بازداشت و انتقال او به تهران گرفت.
در تیرماه ۱۳۵۴ آیتالله منتظرى را از تبعیدگاه سقز روانهٔ زندان نمودند. ابتدا او را به بازداشتگاه کمیتهٔ مشترک تهران بردند و فرداى آن روز روانهٔ زندان اوین کردند. در اوین مدت شش ماه را در سلول انفرادى گذراند. در این بازداشتگاهها با فشارهاى روحى و جسمى روبرو گردید. در زیر همین فشارها و شکنجهها بود که شکنجهگر «ازغندى» به او گفته بود: «علت این که تو را از حوزه دور نگه مىداریم و از این طرف به آن طرف مىفرستیم این است که یک خمینى دیگر به وجود نیاید».
پس از شش ماه بلاتکلیفى در زندان اوین بالاخره در یک دادگاه نظامى به اتهام کمک به جنبش اسلامى و خانوادهٔ زندانیان سیاسى و اقدام براى تشکیل حکومت اسلامى، به ده سال زندان محکوم گردید؛ اما در زندان نیز همراه رهبرانى همچون آیتالله طالقانى به فعالیتهاى جنبش اسلامى و سیاسى ادامه داد. با اینکه در زندان از بیماریهاى مختلف رنج مىبرد، خارج بحث «خمس» و متن «اسفار» و کتاب طهارت را براى زندانیان تدریس نمود و شخصیتهاى اسلامی زندانى همچون آیتالله طالقانى و آیتالله مهدوى کنى در مجالس بحث او حاضر مىشدند.
منتظرى در زندان اوین نیز نماز جمعه را اقامه نمود و بسیاری از زندانیان سیاسى مسلمان از جمله آقایان طالقانى، مهدوى کنى، هاشمى رفسنجانى، لاهوتى و دیگران در نماز جمعه حاضر مىشدند؛ هرچند ساواک پس از مدتى مانع اقامهٔ آن شد.
سرانجام با اوجگیرى مبارزات و عقبنشینىهاى پى درپى حکومت پهلوی، منتظرى پس از گذراندن حدود سه سال ونیم از دوران محکومیت به همراه آیتالله طالقانى در هشتم آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و مورد استقبال چشمگیر مردم قرار گرفت.
در پیامى که خمینى خطاب به منتظرى به مناسبت آزادى وی صادر کرد اینچنین آمده: «هیچ از دستگاه جبار جنایتکار تعجب نیست که مثل جنابعالى شخصیت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سالها از آزادى، ابتدایىترین حقوق بشر محروم، و با شکنجههاى قرونوسطایى با او و سایر علماى مذهب و رجال آزادیخواه رفتار کند. خیانتکاران به کشور و ملت از سایهٔ مثل شما رجال عدالتخواه مىترسند. باید رجال دین و سیاست در بند باشند تا براى اجانب و بستگان آنان هرچه بیشتر راه چپاول بیت المال و ذخائر کشور باز باشد.»
میزان مقبولیت و محوریت منتظرى در مبارزه و انقلاب تا آنجا بود که خمینى در زمان تبعید، او را به عنوان نمایندهٔ تام الاختیار خویش در ایران منصوب کرد و در نامهاى از وی خواست که بر جریانات بیت او در قم اشراف داشته باشد؛ و دربارهٔ او با تعابیرى همچون «فقیه عالیقدر»، «مجاهد بزرگوار»، «حاصل عمر من»، «ذخیرهٔ انقلاب» و «برج بلند اسلام» یاد مىکرد و حیثیت او را «واجب المراعات» دانسته و پس از پیروزى انقلاب بسیارى از مسائل فقهى و سیاسى مربوط به قوهٔ قضائیه و وزارتخانهها را به او ارجاع مىداد. در پائیز سال ۱۳۵۷ زمانی که آیتالله خمینی در نوفل لوشاتو در پاریس به سر میبرد، آیتالله منتظری به پاریس سفر کرد و در خصوص جنبش انقلاب و شکلگیری حکومت اسلامی در ایران با خمینی مشورت نموده و دستورهای رهبر انقلاب را دریافت کرد.
منتظری که از جانب مخالفین و منتقدین انقلاب اسلامی به «گربه نره» شهرت یافته بود ریاست خبرگان قانون اساسی را به عهده داشت و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی نقش مهمی را ایفا کرد. از جمله وی از عوامل کلیدی در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی به شمار میرود.
پس از انقلاب، محمد منتظری (معروف به «ممّد رینگو») از چهرههای بانفوذ و پرحرکت انقلابی به شمار میآمد. در نتیجهٔ درگیری خونینی که بین نیروهای وفادار به خمینی و سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۰ رخ داد، تعداد زیادی از کادرهای ردهبالای انقلاب - که شامل آیتالله محمد بهشتی، رئیس جمهور محمد علی رجائی و نخست وزیر محمد جواد باهنر بود - در اثر دو بمبگذاری کشته شدند. از دیگر قربانیان این بمبگذاریها محمد منتظری بود.
در سال ۱۳۶۴ مجلس خبرگان رهبری با نظر به ادامهٔ رهبریت پس از وفات آیتالله خمینی تصمیم گرفت آیتالله منتظری را به عنوان قائممقام خمینی معرفی و اعلام کند. ولی پس از بروز اختلافات به دلیل انتقادات منتظری بخصوص از اعدامهای زندانیان در سال ۱۳۶۷ نظر خمینی از قائممقام خویش برگشت و در آخرین نامهاى که به خمینی منسوب شده است او را «سادهلوح» خوانده و نوشت: «شما پس از این وکیل من نمیباشید.»
پس از بازداشت مهدی هاشمی، برادر داماد منتظری، او به نشانهٔ اعتراض درسهای خود را تعطیل کرد. مهدی هاشمی که در افشای قضیهٔ ایران-کنترا نقش مهمی داشت به دلیل یک سری اتهامات مجرم شناخته شده و در سال ۱۳۶۶ اعدام شد. تلاشهای منتظری برای نجات او، که برادر داماد او بود، بیثمر ماند.
از سوی دیگر مخالفان سیاسی منتظری که توان تحمل انتقادات و برخوردهاى او را نداشتند - اشخاصی مانند احمد خمینی، هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای - در پى حذف کامل آیتالله منتظرى از صحنههاى سیاسى و اجتماعى انقلاب برآمدند. این برنامه با جوسازى نزد خمینى علیه منتظرى شروع گردید، و پس از دو سال ادامه این روند با ارسال نامهاى از بیت رهبر در تاریخ ۱۳۶۸/۱/۶ به منتظرى وارد مرحلهٔ تازهاى شد، و سپس جواب او در جهت واگذارى رهبرى به انتخاب مجلس خبرگان به وسیلهٔ نامهاى در تاریخ ۱۳۶۸/۱/۷ و نهایتاً اعلام برکنارى آیتالله منتظرى از قائممقامى رهبرى (تحت عنوان استعفاى او) توسط رسانههاى جمعى همزمان با نامهٔ خمینی در تاریخ ۱۳۶۸/۱/۸ منتشر شد
به دنبال این مسأله بلافاصله ادامهٔ اقدامات به شکل تخریب دیوار و حصار اطراف بیت، محو و حذف نام و عکسهاى منتظری از کتب درسى، ادارات دولتى و معابر عمومى، تغییر نام خیابانها و اماکنى که به نام آیتالله منتظرى نامگذارى شده بود و جمعآورى رساله و تألیفات او و مزاحمت نسبت به بسیارى از شاگردان و علاقهمندان او ادامه یافت. علاوه بر فعالیتهاى فیزیکى فوق، تخریب شخصیت آیتالله منتظرى نیز با نوشتن «رنجنامه» و «خاطرات سیاسى»، مقالات توهینآمیز در روزنامهها، سخنرانىها و بیانیههاى اهانتآمیز از طریق رادیو و تلویزیون و در مجالس و خطبههاى نماز جمعه به طور مکرر صورت مىگرفت؛ همه این موارد در حالى صورت مىگرفت که وی مجال دفاع از خود را نداشت و هیچ نشریهاى جرأت نمىکرد جملهاى در حمایت از وی بنویسد.
در اواخر سال ۱۳۶۸ با مطرح شدن مسألهٔ استقراض خارجى، منتظرى در سخنرانى اعتراضى این مطلب را عنوان کرد که «استقراض خارجى به ضرر مملکت است و به استقلال سیاسى و اجتماعى ما لطمه مىزند». این انتقاد موجب شد که عدهاى به سوى بیت او هجوم آورند و پس از دادن شعارهاى توهینآمیز و کندن تابلوى دفتر منتظرى محل را ترک کنند.
در ۲۱ بهمن ۱۳۷۱ در سخنرانى به مناسبت سالگرد پیروزى انقلاب اسلامى در اعتراض به جو ارعاب و خفقانى که براى برخى از نیروهاى انقلابى پیش آورده و عدهاى - از جمله فرمانده داوود کریمى - را دستگیر و زندانى نموده بودند، منتظری در دفاع از آنان اظهاراتى را در حدود یک ربع ساعت گفت. دو روز بعد عدهاى در برابر بیت تجمع کرده و با سنگپرانى و شعار ایجاد اغتشاش نمودند، و سپس صبح روز بعد به محل درس حمله کرده و عدهاى از شاگردان او را مضروب و دستگیر کردند، و شب هنگام در ساعت ده شب حدود هزار نفر نیروى نظامى با قطع برق و تلفنها و با محاصرهٔ کامل منطقه با کندن دربها به وسیلهٔ جرثقیل و شکستن شیشهها به دفتر و حسینیهٔ وی حمله کرده و پس از این تهاجم آرشیو دفتر و اموال زیادى را به غارت بردند.
در سال ۱۳۷۳ (پس از درگذشت آیتالله اراکى) بار دیگر مسألهٔ مرجعیت آیت الله منتظرى توسط عدهاى از علماى حوزه عنوان گردید؛ پس از سخنرانى رهبر در واکنش به این موضوع، حملهٔ گروههاى فشار به بیت منتظری صورت گرفت، و فرداى آن روز یورش مجدد به محل درس و شکستن تریبون و لوازم حسینیه و تهدید شاگردان انجام شد.
در روز ۲۳ آبان سال ۱۳۷۶ - به دلیل احساس خطر در رابطه با مسألهٔ مرجعیت شیعه و حکومتى شدن مرجعیت و دخالت ارگانهاى دولتى در آن - او در طی سخنرانى راجع به استقلال کامل قواى سهگانه، مسئول بودن کلیهٔ افراد در برابر قانون و رد فراقانونى بودن رهبرى و تأکید بر محدود بودن قدرت آن طبق قانون اساسى، آزادى عمل در انتخاب مرجعیت شیعه، و آزادى تشکلهاى حزبى و گروهى مطالبى را بیان کرد. این بار مخالفین با قدرتنمایى و اعزام نیروهایى از سپاه، اطلاعات و بسیج شهرستانهاى مختلف ضمن حمله به حسینیه و تخریب و اشغال آن، به منزل مسکونى و دفتر منتظری نیز یورش برده و با شکستن اثاثیه و پاره کردن اوراق و غارت مدارک خسارت زیادی وارد کردند. در حمله به منزل و محل سکونت وی، تعدادى از مسئولین سپاه پاسداران اصرار داشتند آیتالله منتظرى را به بهانهٔ حفظ جان به مکان نامعلومى انتقال دهند که با مخالفت وی روبرو شدند. حسینیه پس از چند روز که محل استقرار و مانور دادن اشغالگران بود، در حالى که به شکل مخروبهاى درآمده و هنوز هم به همان صورت باقى است به حکم دادگاه ویژهٔ روحانیت پلمب گردید؛ و پس از چند روز در یورشى مجدد و باز بنا به حکم دادگاه ویژه روحانیت - در زمان دادستانى آقاى رى شهرى - دربهاى ورودى به منزل منتظرى مسدود و جوش داده شد و تنها درب ورودى به قسمت داخلى منزل او را باز گذاشتند که این درب نیز به وسیلهٔ قراردادن کیوسک و گماردن نیروهاى سپاه پاسداران در جلوى آن به طور شبانهروزى کنترل مىشد و بیش از پنج سال ایشان جز با فرزندان و خواهر و برادران و نوههاى خویش با شخص دیگرى اجازهٔ ملاقات نداشت.
کیوسک حصر در تاریکى شب پنجشنبه ۱۳۸۱/۱۱/۱۰ برداشته شد که از حضور خبرنگاران و تصویربرداران جلوگیرى شد.
نهایة الاصول (تقریر درس اصول مرحوم آیت الله العظمى بروجردى )
البدرالزاهر فى صلاة الجمعة و المسافر (تقریر درس فقه مرحوم آیت الله العظمى بروجردى )
دراسات فى ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة در چهار جلد این کتاب به تصدى برخى شاگردان ایشان به فارسى ترجمه شده و ترجمه فارسى آن با نام "مبانى فقهى حکومت اسلامى " منتشر گردیده است ; و دو جلد آن هم به اردو ترجمه و چاپ شده است؛ همچنین خلاصه این اثر تحت عنوان "نظام الحکم فى الاسلام " در یک جلد به چاپ رسیده است
کتاب الزکوة در چهار جلد(راجع به زندگی آقای علی احمدی)مردی از دیار مغان
کتاب الخمس و الانفال
کتاب الحدود
دراسات فى المکاسب المحرمة در سه جلد
التعلیقة على العروة الوثقى
مباحث فقهى الصلوة، الغصب، الاجارة و الوصیة (تقریر درسهاى مرحوم آیت الله العظمى بروجردى )
مباحث استصحاب، تعادل و تراجیح (تقریر درسهاى مرحوم آیت الله العظمى خمینى )
درسهایى از نهج البلاغه در ده جلد که سه جلد آن تاکنون چاپ شده است
درسهایى از اصول کافى
مناظره مسلمان و بهایى
شرح خطبه فاطمه زهرا(س ) به زبان فارسى و اردو
از آغاز تا انجام (در گفتگوى دو دانشجو) به زبان فارسى و عربى
رساله توضیح المسائل به زبانهاى فارسى و عربى و اردو
رساله استفتائات در دو جلد
استفتائات مسائل ضمان
رساله حقوق
احکام پزشکى
معارف و احکام نوجوان
معارف و احکام بانوان
احکام و مناسک حج
اسلام دین فطرت
کتاب خاطرات در دو جلد
کتاب دیدگاهها در دو جلد
مجموعه سخنرانى ها، پیام ها، مصاحبه ها، خطبه هاى نمازجمعه تهران و قم ، که تاکنون ده جلد آن منتشر شده است.
مجموعه عظیمى از سخنرانى ها که در دیدار با مردم و به مناسبت هاى مختلف ایراد شده است.
او در کتاب معروف خاطرات خود به بیان بعضی ناگفتههای اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ پرداختهاست.
نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده ایران از سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۶۲ بود.
نورالدین کیانوری فرزند شیخ مهدی کیانوری ، نوهٔ شیخ فضلالله نوری و از اهالی روستای بلده در مازندران بود. او تحصیلات خود را در ایران و آلمان انجام داد و از دانشگاه آخن دکترای مهندسی راه و ساختمان گرفت.
کیانوری با پایان تحصیلات خود و پس از سقوط رضاشاه به ایران آمد و به حزب تازه تأسیس توده پیوست. در سال ۱۳۲۳ با مریم فیروز دختر عبدالحسین میرزا فرمانفرما ازدواج کرد. مریم فیروز تا پایان عمر در کنار همسرش به فعالیت در حزب توده پرداخت و از افراد تأثیرگذار این جریان بود.
کیانوری چند سال بعد رهبری شاخه جوانان حزب را برعهده گرفت و در جریان وقایع مربوط به ملی شدن صنعت نفت از طرفداران نهضت ملی محمد مصدق بود، او با فروپاشی سازمان نظامی حزب به همراه بسیاری از رهبران دیگر توده در سال ۱۳۳۶ مجبور به ترک ایران شد و به اتحاد شوروی گریخت.
با اوج گیری جنبش انقلابی ایران در سال ۱۳۵۷ به عنوان دبیر اول حزب توده ایران جای ایرج اسکندری را گرفت و به همراه اکثر رهبران حزب به ایران بازگشت. تعداد اندکی از گردانندگان حزب در برلین شرقی که مقر حزب توده در تبعید بود باقی ماندند و دفتر این حزب را در اروپا فعال نگه داشتند.
کیانوری سیاست جدید حزب توده را در جهت حمایت از انقلاب ایران و ائتلاف با نیروهای مذهبی علیه طرفداران لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی تعریف کرد و شعارهای ضدآمریکایی آیت الله خمینی و طرفدارانش را وجه مشترک مهمی میان حزب توده و این رژیم می دانست. صلاحیت کیانوری و تعداد دیگری از رهبران حزب مانند محمد علی عمویی و تعدادی دیگر برای انتخابات مجلس اول تأیید شد و این در حالی بود که ایدئولوژی ماتریالیستی حزب توده از سوی حکومت جدید به کفر تعبیر می شد. علی رغم حمایت حزب توده از نظام جدید در مقاطعی حساس از جمله در جنگ ایران و عراق و همچنین قرار دادن اطلاعات محرمانه امنیتی در کودتای نوژه در اختیار مسئولان نظام جدید، (علی اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات حود چندین بار به ملاقات با نورالدین کیانوری و محمد علی عمویی در منزل شخصی خود و دریافت اطلاعات سری از آن ها اشاره می کند) استراتژی این حزب در جهت تغییر ماهیت و رفتار حکومت شکست خورد.
او در بهمن ماه 1361 همراه با بسیاری از رهبران، اعضا و هواداران حزب دستگیر شد. چند ماه بعد در نوارهای ویدیویی ضبط شده در زندان که دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ترتیب داده بودند و از تلویزیون ایران پخش شد، رهبران درهمشکسته حزب یک به یک به جاسوسی برای شوروی اعتراف کردند. کیانوری با حالتی نحیف و ترشرویانه اظهار داشت که حزب توده از آغاز تأسیس در ۱۹۴۱ میلادی تابه حال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بودهاست..
کیانوری در سال ۱۳۶۸ هنگامی که ۷۴ سال داشت و پس از شش سال حبس و زیر شکنجه قرار گرفتن، در بین زندانیان تنها کسی بود. که حاضر شد نامش در گزارش «گالیندوپل» نخستین نماینده کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد که از زندان اوین دیدار نمود، مبنی بر شکنجهدیدن و بدرفتاری نوشته شود. او با نشان دادن دست نیمه فلج و انگشتهای شکسته و پای آسیب دیده، در حضور مسئولین زندان اوین درباره نحوه شکنجهشدن وحشیانه خود صحبت نمود و همینطور در گزارش اضافه کرد که سه تن از اعضای حزب در سلولهای انفرادی به سر میبرند، کیانوری همچنین اتهام جاسوسی و توطئه را رد نموده و اعدام هزاران جوان بیگناه را محکوم کرد.
او در زندان نامهای به آیتالله خامنهای در خصوص شکنجههای زندانیان نوشت و در آن نامه گفت که برای اعتراف به اتهام دروغین تدارک کودتای مسلحانه برای سرنگون ساختن نظام جمهوری اسلامی، به همراه سایر رهبران حزب به شدت شکنجه شده و همسرش مریم فیروز و همینطور افسانه دخترش را شلاق زده و در مقابل چشمانش از سقف آویزان نمودهاند. کیانوری پس از آزادی از زندان اوین تحت مراقبت ویژه وزارت اطلاعات و تا پایان عمر خود در حبس خانگی به سر برد و تحت نظر بود. او در آستانه فروپاشی شوروی با اصلاحات گورباچف مخالفت کرد و بحران و فروپاشی شوروی را به توطئه آمریکا نسبت داد. کیانوری که در سالهای آخر عمر خود همچنان از سیاستهای حزب توده دفاع میکرد، در ۱۵ مرداد ۱۳۷۷ در گذشت.
شاپور ریپورتر پس از جنگ دوم جهانی به عنوان رئیس شبکه سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا در ایران اقامت داشت.
در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و رویدادهای بعدی آن شبکه مفصل اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران، که از سال۱۸۹۳ میلادی/ ۱۳۱۰ ق. یعنی از سه سال قبل از قتل ناصرالدینشاه به وسیله سِر اردشیر ریپورتر (اردشیر جی) اداره میشد، نقش اصلی و تعیین کننده داشت. این شبکه بود که رضاخان را برکشید و پرورش داشت و تمامی مقدمات کودتا را فراهم آورد و سپس مسیر دشوار او را در تأسیس سلطنت پهلوی هدایت و هموار کرد. البته در کودتا سرلشکر سِر ادموند آیرونساید (بعدها: بارون آیرونساید اول)، فرمانده نیروهای نظامی انگلیس مستقر در شمال ایران (نورپرفورس)، نیز نقش داشت. ولی باید توجه نمود که این نقش محدود بود. آیرونساید تنها مدت کوتاهی در منطقه و در ایران بود. او از ۴ اکتبر ۱۹۲۰ تا ۱۷ فوریه ۱۹۲۱، یعنی کمتر از چهارماه و نیم فرمانده نورپرفورس بود که مأموریت جنگ با بلشویکها را به عهده داشت. وی در طول زندگیاش نیز ارتباطی با ایران نداشت و بنابراین نقش او در کودتا نمیتواند همسنگ و حتی قابل مقایسه با نقش اردشیر ریپورتر باشد که به عنوان رئیس شبکه اطلاعاتی بریتانیا در ایران تا زمان کودتا ۲۸ سال در ایران اقامت داشت و بر حوادث مهمی چون انقلاب مشروطه و غیره تأثیر نهاده بود. البته آیرونساید به عنوان فرمانده نیروهای نظامی انگلیس در شمال ایران سهم معینی در کودتا داشت ولی او مجری دستورات وزیر جنگ وقت بریتانیا، یعنی سِر وینستون چرچیل، بود. بعدها همین چرچیل، به عنوان نخست وزیر وقت بریتانیا، نقش سرنوشتسازی در کودتای ۲۸ مرداد ایفا کرد.
درکودتای ۲۸ مردادو حوادث بعدی آن سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا در ایران، به ریاست شاپور ریپورتر(فرزند اردشیر ریپورتر - اردشیر جی) که به عنوان رئیس شبکه سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا (پس از جنگ دوم جهانی) و شبکه بدامن در ایران اقامت داشت بر حوادث مهمی تأثیر نهاده و نقش اصلی و تعیین کننده داشت . او سرانجام در اسفند ۱۳۸۳ بر اثر سرطان پروستات در شهر ساحلی کارپاس در جنوب آرژانتین در گذشت.
آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) (به انگلیسی: Central Intelligence Agency)، سازمان اطلاعاتی آمریکاست که وظیفهٔ جمع آوری و تحلیل اطلاعات دربارهٔ حکومتها، شرکتها و افراد خارجی و گزارش این اطلاعات به حکومت آمریکا را دارد.
مرکز سازمان سیا در ایالت ویرجینیاست. این سازمان بخشی از اجتماع اطلاعات آمریکا است که در حال حاضر ریاست آن به عهدهٔ مدیر امنیت ملی است. نقش و ویژگیهای سازمان سیا تقریباً برابر با سازمان ام آی ۶ در بریتانیا، سرویس اطلاعات مخفی در استرالیا یا موساد در اسرائیل است.
کودتای ۲۸ مرداد نمونه ای از عملکردهای این سازمان در ایران است. اسناد مربوط به این کودتا بر خلاف رویهٔ سازمان سیا در انتشار اسناد تاریخی، انتشار نیافته است. برخی از محققان بر این باورند که بخش اعظم مدارک مربوط به این کودتا، به بهانهی نبود قفسهٔ کافی برای نگهداری آنها، نابود شدهاند. وزیر امور خارجهی سابق آمریکا، مادلین آلبرایت به دلیل انجام این کودتا از ایرانیان عذرخواهی کرده است.
ولایت فقیه به معنی سرپرستی فقیه و جامع الشرایط در عصر غیبت است.
برخی از شیعیان اعتقاد دارند در عصر غیبت کبری که مردم از حضور امام معصوم در جامعه انسانی و راهبری او در عرصههای گوناگون همانند معرفت، حکومت و قضاوت محرومند، فقیه عادل دارای شرایط فتوا، بر آنان ولایت دارد. به بیان دیگر در این اعتقاد ولایت فقیه در حقیقت نیابت عام از امام معصوم است و به معنای سرپرستی امور شیعیان در عصر غیبت کبری است. بنابر نظر روحالله خمینی این بدان سبب است که حضور کامل دین در جامعه انسانی در گرو برپایی حکومت اسلامی است. ضرورت وجود حکومت اسلامی محدود به عصر پیامبر اسلام یا روزگار حضور امام معصوم نیست.
فقهای شیعه بر اصل حجت بودن فتوای فقیه عادل دارای شرایط فتوا بر افرادی که آن فقیه را به عنوان مرجع تقلید، یعنی به عنوان متخصصی که در احکام تحقیق کرده و دارای اجتهاد میباشد، صرفاً در مورد احکام شرعی متفق اند و حتی برخی از آنان، این اصل را بدیهی دانستهاند.اما گسترش این نیابت در کلیه امور مورد اختلاف مخالفین نظریه ولایت فقیه میباشد.
پشتوانه روایی ولایت فقیه، مقبوله عمر بن حنظله است. بنابر این روایت، فقیه دارای صلاحیت را امامان شیعه به نیابت نصب کردهاند و این نیابت به گونهٔ عام است. بر اساس نظریه ولایت مطلقه فقیه لازمه پذیرش حکومت اسلامی، روا داشتن اختیارات مطلق برای فقیه است. فقیه حاکم علی الاطلاق است و همه اختیارات امام معصوم شیعه را دارا است؛ زیرا ولایت مطلق، به معنای رعایت مصالح عام در سرپرستی جامعهاست و چون حوزه حکومت، مصالح عمومی را نیز در بر میگیرد، بدون ولایت مطلق برپایی حکومت اسلامی و اجرای احکام دین ممکن نیست.
ولایت فقیه دوام بخشیدن به اختیارات حکومتی و عمومی امام معصوم در عصر غیبت است؛ اما بدین معنا نیست که فقیه در فضیلت و شخصیت دینی و اخلاقی و علمی همپای امام معصوم است.
از نظر پیروان نظریه ولایت فقیه، ولی فقیه، جدا از شخصیت حقوقی خویش، دارای شخصیت حقیقی نیز هست که از این نظر با دیگر مردم برابر است. ویژگیهای ولی فقیه و حاکم اسلامی – همانند عدالت، تقوی و پرهیزگاری - او را از لغزیدن به ورطه استبداد و خودرأیی باز میدارد.
آیت الله سیستانی: ولایت در آن چه - به اصطلاح فقها - امور حسبیه خوانده می شود برای هر فقیهی که جامع شرایط تقلید باشد ثابت است . و اما در امور عامه که نظم جامعه اسلامی بر آنها متوقف است هم در شخص فقیه و هم در شرایط به کار بستن ولایت امور دیگری معتبر است از جمله مقبول بودن نزد عامه مؤمنین.
آیت الله سید ابوالقاسم خویی نظریهٔ ولایت فقیه را یک «بدعت عاری از هرگونه پشتوانه در قوانین و حکمت شیعی» می دانستند.
دفتر تحکیم وحدت یک سازمان دانشجویی در ایران است که از نمایندگان انجمنهای اسلامی دانشگاههای سراسری کشور تشکیل میشود.
دفتر تحکیم وحدت در سال ۱۳۶۰ توسط دانشجویان اسلامگرا و طرفدار روحالله خمینی تشکیل شد. آنها در صحنه سیاسی کشور حضور مستمری داشتند و در انتخاباتهای مجلس به ارائه فهرست انتخاباتی میپرداختند.
خط مشی تحکیم در دهه ۱۳۶۰ بیشتر سمتوسوی عدالتخواهانه داشت. از ابتدای دهه ۷۰ گرایشهای آزادیخواهانه اهمیت بیشتری پیدا کردند و با پیروزی محمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ که تحکیم در آن نقش بسیاری داشت، این جریان در شمار گروههای موسوم به اصلاحطلب قرار گرفت و از ۱۸ تشکل مسوم به جبهه دوم خرداد به شمار میرفت.
شورای عمومی: از انجمن اسلامی هر دانشگاه ۱ تا ۳ نماینده (با توجه به جمعیت دانشگاه) به شورای عمومی تحکیم فرستاده میشوند.
شورای مرکزی: اعضای این هیئت در نشست سالانه شورای عمومی برگزیده میشوند و عالیترین نهاد اجرایی این سازمان هستند.
در سال ۱۳۸۱ انجمنهای اسلامی ۳ دانشگاه رشت، شیراز و شاهرود به طور جداگانه و در جلسهای که در دانشگاه شیراز برگزار شد، شورای مرکزی دیگری را انتخاب کردند. این شورا سپس به طیف شیراز یا طیف اقلیت دفتر تحکیم معروف شد و شورای مرکزی اصلی به جهت آنکه نشت سالانه شورای عمومی در دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبائی برگزار شده بود به طیف علامه معروف شدند.
درگیری اعضاء دو جریان برای در اختیار داشتن ساختمان مقر تحکیم به پلمپ آن انجامید.
جمعیت هیاتهای موتلفه اسلامی، از ائتلاف ۳ هیات مذهبی که پیرو روح الله خمینی در منزل وی، شکل یافت. (واژه موتلفه، یعنی ائتلاف کننده که اشاره به ائتلاف هیاتهای مسجد شیخ علی، هیات اصفهانیها و هیات موید دارد.)
این تشکل اسلامی که با نامهای هیاتهای موتلفه اسلامی، جمعیت هیاتهای موتلفه اسلامی، حزب موتلفه اسلامی و... نیز شناخته میشد، در شکل گیری و هدایت قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نقش داشت. موتلفه اسلامی، اصل مبارزاتی خود را بر مبارزه سیاسی نهاده. اما، پس از تبعید امام خمینی (ره) شاخه نظامی آن، مبارزه نظامی را آغاز نمود و با ترور حسنعلی منصور (نخست وزیر شاه که کاپیتولاسیون را به تصویب رسانده بود) مهم ترین اقدام مسلحانه خود را در کارنامه خویش ثبت نمود.
این تشکل، در سالهای قبل از انقلاب در مبارزات حضور داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برخی از اعضای آن در شورای انقلاب اسلامی عضویت یافتند. با شکل گیری حزب جمهوری اسلامی، این تشکل، فعالیت خود را درون این حزب دنبال نمود و با تعطیلی فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی، به فعالیتهای سیاسی خود، با نام جمعیت موتلفه اسلامی ادامه داد.
مؤتلفه اسلامی، در دیماه سال ۱۳۸۲، در هفتمین مجمع عمومی خود، به «حزب موتلفه اسلامی» تغییر نام داد.
از چهرههای موثر موتلفه اسلامی، میتوان به شهیدان آیت الله دکتر بهشتی و مرتضی مطهری (نمایندگان امام)، رجایی، باهنر، مهدی عراقی، لاجوردی، اندرزگو، بخارایی، امانی، صفارهرندی، نیک نژاد، اسلامی، احمد شهاب، درخشان و... اشاره کرد. ازمیان چهرههای سیاسی موجود نیز، میتوان از حبیب الله عسگراولادی، اسد الله بادامچیان، محمد نبی حبیبی، حمیدرضا ترقی، علی اکبر پرورش، توکلی بینا، کاظم انبارلویی، حسین انواری، فاطمه رهبر و... نام برد. ارگان رسمی این حزب هفته نامه شما است.
دبیرکل فعلی این حزب محمدنبی حبیبی میباشد. قائم مقام او دکتر اسدالله بادامچیان، نماینده مردم تهران در مجلس هشتم، است.
رئیس دفتر سیاسی حزب موتلفه اسلامی، کاظم انبارلوئی، سردبیر روزنامه رسالت، است.
دکتر علی شایگان، از همکاران دکتر مصدق و از رهبران جبهه ملی ایران، استاد برجستهی حقوق بین الملل بود.
دکتر سید علی شایگان و حسن صدر و اصغر پارسا در تهیه لایحه دفاعیه در دیوان دادگستری بینالمللی همکاری کردند. اعضای هیئت نمایندگی ایران در دیوان دادگستری بینالمللی، آقایان حسین نواب، وزیرمختار ایران در هلند، نصرالله انتظام، اللهیار صالح، دکتر علی شایگان، مهندس کاظم حسیبی، دکتر کریم سنجابی، دکتر مظفر بقائی و دکتر محمدحسین علیآبادی، بودند.
سرانجام کودتای ۲۸ مرداد پیروز شد و دولت دکتر مصدق با فعالیتهای بقائی و حزب زحمتکشان ملت ایران و دو سازمان MI6 و سیا سرنگون شد.
دکتر شایگان از رهبران سیاسی طراز اول ایران و مورد احترام در کشور و از بنیاد گذاران نهضت مقاومت ملی پس از کودتای ۲۸ مرداد بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد و سپری شدن دوران زندان اجبارا ایران را بسوی امریکا ترک گفت .
این سفر با پرواز چارتر ایرفرانس که ابوالحسن بنیصدر کرایه آنرا با چک بلامحل خودش پرداخته بود، انجام شد.
پرواز بازگشت سید روحالله خمینی از فرانسه به تهران با همراهی تعداد زیادی انجام شد که شامل سیاستمداران انقلابی، ماموران آمریکایی، چریک های آموزش دیده، خانواده خمینی و خبرنگارها بودند. برخی از این افراد در زیر فهرست شده اند.
برنامه اولیه این بود که سید روحالله خمینی در ۵ بهمن ۱۳۵۷ وارد ایران شود ولی دولت شاپور بختیار فرودگاهها را بسته اعلام کرد. بسته شدن فرودگاهها به پردامنه شدن اعتراضات و اعتصابات انجامید. سید روحالله خمینی در پاریس اعلام کرد که به محض باز شدن فرودگاهها به کشور بازخواهد گشت و مردم را به ادامه اعتراضات دعوت کرد. در ۹ بهمن ۱۳۵۷ به فرمان بختیار فرودگاه مهرآباد بازگشایی شد.
در تاریخ ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ ابوالحسن بنیصدر پرواز چارتر هواپیمایی ایرفرانس را از پاریس به تهران کرایه کرد و همراه با صادق قطبزاده و ابراهیم یزدی؛ آیتالله خمینی را در پرواز همراهی کردند. و در ساعت ساعت ۹ و ۲۷ دقیقه و ۳۰ ثانیه صبح ۱۲ بهمن آیتالله خمینی با پرواز هواپیمایی ایرفرانس در فرودگاه مهرآباد تهران به زمین نشست.
فرمانداری نظامی بر اثر فشار مردم راهپیمایی و تظاهرات را برای ۳ روز آزاد اعلام کرد. آیت الله خمینی در استقبال انبوه مردم به بهشت زهرا انتقال یافت و به سخنرانی پرداخت. وی در همانجا گفت من توی دهان دولت میزنم؛ دولتی که شاهپور بختیار به عنوان نخستوزیر آن را در اختیار داشت؛ و سپس دولت اپوزیسیون را اعلام کرد.
کمونیسم یک ایدئولوژی است که تلاش میکند بر اساس مالکیت مشترک روشها و ابزارهای تولید و در غیاب مالکیت خصوصی یک سازمان اجتماعی ضد دولت گرایی فاقد طبقههای اجتماعی را ترسیم کند. کمونیسم را شاخهای از مکتب سوسیالیسم میدانند.
اشکال اولیه سازمانهای اجتماعی انسانی در مکتب مارکسیسم به« کمونیسم اولیه » مشهور است. با این وجود، کمونیسم در نقش یک آرمان سیاسی، حالت ایده آل یک سازمان اجتماعی را ترسیم میکند. در میان کمونیستها مکتبهای جدیدی شکل گرفتهاست که میتوان به مائوئیسم، ترتئوئیسم، کمونیسم مشورتی، لوگزامبورگیسم، کمونیسم آنارشیست، کمونیسم مسیحی و در نهایت انواع جریانهای کمونیسم چپ اشاره کرد که دارای تنوع فروانی است. با این وجود، بقایای مختلف اتحاد جماهیر شوروی (که منتقدان آن را «استالینیسم» مینامند) و تفسیر مائویی مارکسیسم- لنینیسم شاخه ( مکتب) جدیدی از کمونیسم را تشکیل دادهاند که در قرن بیستم که ابزار قدرت اصلی کمونیسم در روابط بین الملل محسوب میشد شاخه ترتئوئیسم دارای چنین قدرت متمایزی نیست.
کارل مارکس معتقد است برای تبدیل یک جامعه از وضعیت تولید کاپیتالیسم (سرمایه داری) به حالت تولید کمونیسم، میبایست دوران گذری را طی کرد و این امر به یکباره امکان پذیر نیست، مارکس این دوران گذر را دیکتاتوری پرولتاریای انقلاب کمونیست مینامد. جامعه کمونیستی مورد نظر مارکس که از کاپیتالیسم برمیخیزد هرگز در عمل تحقق نیافته و به صورت نظری باقی مانده است؛ و در واقع مارکس درباره خصوصیات جامعه کمونیستی صحبت زیادی نکردهاست. با این وجود، اصطلاح «کمونیسم»، مخصوصاً وقتی با کاپیتالیسم همراه شود بیشتر به رژیمهای سیاسی و اقتصادی تحت سلطه احزاب کمونیست اشاره میکند که مدعی هستند نماینده دیکتاتوری پرولتاریا (طبقه کارگر) میباشند.
در اواخر قرن ۱۹، نظریات مارکس احزاب سوسیالیست را در سراسر اروپا به طور گستردهای فعال کرد اما در نهایت سیاستهای این احزاب در مسیر کاپیتالیسم «اصلاحی» شکل گرفت و نه در جهت براندازی آن. تنها استثنا در این مورد حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه بود. یکی از شاخههای این حزب که به بولشویک معروف است لنین بود، پس از سرنگون کردن دولت موقت روسیه در انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به قدرت رسید.
در سال ۱۹۱۸، نام این حزب به حزب حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی تغییر کرد که این عمل بر اختلاف میان کمونیسم و دیگر شاخههای سوسیالیسم دامن زد.
پس از پیروزی انقلاب اکتبر در امپراتوری روسیه بسیاری از احزاب سوسیالیست در اکثر کشورهای جهان به احزاب کمونیست تبدیل شدند که درجه اطاعتپذیری آنها از حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروری متفاوت بود. پس از جنگ جهانی دوم، کمونیستها در اروپای شرقی به قدرت رسیدند و در سال ۱۹۴۹، حزب کمونیست چین (CPC) توسط مائو زدونگ در جمهوری خلق چین تاسیس شد که خواهیم دید این حزب در ادامه، مسیر ایدئولوژیکی رشد کمونیستی خود را به گونهای متفاوت طی کرد. در میان کشورهای جهان سوم که دولتهای طرفدار مکتب کمونیسم تشکیل دادند میتوان به دولتهای کشورهای کوبا، کره شمالی، ویتنام شمالی ، لائوس، آنگولا، و موزامبیک اشاره کرد. در اوایل دهه ۱۹۸۰، حدود جمعیت جهان در کشورهای کمونیستی زندگی میکردند.
از اوایل دهه ۱۹۷۰، اصطلاح « یوروکمونیسم» وارد عرصه سیاست شده که به آن دسته از سیاستهای احزاب کمونیست در اروپای غربی اشاره میکرد که به دنبال سنت شکنی و نقد حمایت بی قید و شرط از اتحاد جماهیر شوروی بود. این احزاب در ایتالیا و فرانسه فعالیت سیاسی زیادی داشتند و وزنههای انتخاباتی مهمی محسوب میشدند.
یک گرایش ضد کمونیسم و ضد جنگ سرد در ایالات متحده وجود دارد. با این وجود در بسیاری از مناطق آفریقای جنوبی و امریکای مرکزی احزاب کمونیست و حرکتهای کمونیستی مختلف قدرت زیادی دارند.
در اواخر دهه ۱۹۸۰، با زوال دول کمونیستی و اروپای شرقی و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۸ دسامبر ۱۹۹۱ قدرت کمونیسم در اروپا کاهش چشمگیری داشت. با این وجود هنوز حدود یک چهارم جمعیت جهان در کشورهای کمونیستی و بخصوص جمهوری خلق چین زندگی میکنند.